دفتر خاطرات منو عشقم
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
نظرات شما عزیزان:
سلام ایشالا که شما هم بهم برسین تاریخشو دقیق یادم نمیاد اما 1 شب گفتی که میخوایم بیایم مهمونی خونه زن داییم تویه ... منم خیلی خوشحال شدم که بعده 3 ماه اشنایی میتونم عشقمو ببینم واسه همین از شب کلی برنامه ریزی کردیم و خوشحال بودیم ک کجا همو ببینیم اون شب گذشت و صبح شد انقد هر 2 ذوق داشتیم ک ساعت 7 بیدار شدیم روز جمعه ای مامانت که بیدار شد گفتی میخواین برگردین خونتون نمیشه همو ببینیم عصبی شده بودی سعی کردم ارومت کنم دلو زدم به دریا گفتم من میرم سر قرار اگه شد که میاد اگرم نه که از همون شهر کتابه روبروش کتاب میخرمو برمیگردم تا بهت گفتم که من رسیدم گفتی منم تا 10 دیقه دیگه اونجام من تو کتابفروشی بودم خود ب خود لبخند میزدم و استرس داشتم اخه اولین قرارم بود اون تو منتظرت بودم ک گفتی رسیدم منم با ذوق تموم اومدم بیرون تا سرمو گرفتم بالا چشم تو چشم شدیم اون دسته خیابون بودی تو منم اینور بودم تا منو دیدی سرتو انداختی پایین اس دادی دیدمت خانومه خوش خنده انقد هول کرده بودم نمیدونستم چکار کنم تو هم عجله داشتی خلاصه من رفتم خونه تو هم برگشتی خونتون این قشنگترین لحظه ی دیدار ما بود هیچ موقه فراموشش نمیکنم
دوست دارم عشقم
پاسخ:ishaaaaaaaaaaaala
سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند
اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد
پاسخ:خیلیییی قشنگ بود
هردو سایتتون لینگ شد
انشالله بهم برسید،برامادوتاعاشقم دعاکنید
پاسخ:سلام گلم مرسییییییییییی چشم حتما
برچسبها:
طراح : صـ♥ـدفــ |