اولین دیدار ما


دفتر خاطرات منو عشقم

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

تاریخشو دقیق یادم نمیاد اما 1 شب گفتی که میخوایم بیایم مهمونی خونه زن داییم تویه ... منم خیلی خوشحال شدم که بعده 3 ماه اشنایی میتونم عشقمو ببینم واسه همین از شب کلی برنامه ریزی کردیم و خوشحال بودیم ک کجا همو ببینیم اون شب گذشت و صبح شد انقد هر 2 ذوق داشتیم ک ساعت 7 بیدار شدیم روز جمعه ای مامانت که بیدار شد گفتی میخواین برگردین خونتون نمیشه همو ببینیم عصبی شده بودی سعی کردم ارومت کنم دلو زدم به دریا گفتم من میرم سر قرار اگه شد که میاد اگرم نه که از همون شهر کتابه روبروش کتاب میخرمو برمیگردم تا بهت گفتم که من رسیدم گفتی منم تا 10 دیقه دیگه اونجام من تو کتابفروشی بودم خود ب خود لبخند میزدم و استرس داشتم اخه اولین قرارم بود  اون تو منتظرت بودم ک گفتی رسیدم منم با ذوق تموم اومدم بیرون تا سرمو گرفتم بالا چشم تو چشم شدیم اون دسته خیابون بودی تو منم اینور بودم تا منو دیدی سرتو انداختی پایین اس دادی دیدمت خانومه خوش خنده انقد هول کرده بودم نمیدونستم چکار کنم تو هم عجله داشتی خلاصه من رفتم خونه تو هم برگشتی خونتون این قشنگترین لحظه ی دیدار ما بود هیچ موقه فراموشش نمیکنم

 

دوست دارم عشقم



نظرات شما عزیزان:

سهیلا
ساعت17:04---26 شهريور 1393
بازم از خدا ارزومندم که بهم برسید
پاسخ:ishaaaaaaaaaaaala


غم عشق
ساعت11:17---13 خرداد 1393

سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند

اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد

پاسخ:خیلیییی قشنگ بود


ارتین
ساعت10:05---18 ارديبهشت 1393

سلام ایشالا که شما هم بهم برسین
هردو سایتتون لینگ شد 



zahra
ساعت12:02---17 ارديبهشت 1393
سلام

انشالله بهم برسید،برامادوتاعاشقم دعاکنید
پاسخ:سلام گلم مرسییییییییییی چشم حتما


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ... ادامـ ه حرفـامـ ...
♥ 17 / 2 / 1393برچسب:, ساعت 11:44 AM بـ ه قـلمـ asheghe difune


طراح : صـ♥ـدفــ